نگاه نو

مقالات و دیدگاه های محمد کاظم انبارلویی

نگاه نو

مقالات و دیدگاه های محمد کاظم انبارلویی

نگاه نو
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

امروز، روز شهادت شهید آیت‌الله بهشتی و 72 تن از یاران باوفای امام خمینی (ره) است. اینکه با کدامین عقل و تدبیر فرمان چنین کشتاری صادر شد، مهم است. به فاصله دو ماه دیگر شهید رجایی و شهید باهنر یعنی نخست وزیر و رئیس جمهور کشور به لقاءالله پیوستند و در فاصله های بعدی 18 هزار نفر از مردم مظلوم ایران زیر‌ تیغ کشتارهای تروریستی منافقین قرار گرفتند. شهدای محراب حضرات آیات مدنی، دستغیب، اشرفی‌اصفهانی، قاضی طباطبایی، صدوقی و ... که اسطوره های علم، فقاهت، عرفان و ادب کشور بودند به خون خود غلتیدند تا انقلاب بماند. آنان با خون خود نهال مقدس اسلام را سیراب کردند و همانند جد بزرگوارشان سیدالشهدا زیر بار ستم کفر، الحاد و نفاق نرفتند و مرگ را به حیات طیبه و وحیانی ترجیح دادند.

چه شد که سر از حوادث خونین سال 60 درآوردیم؟
چگونه این همه ستم بر ملت رفت، منشا آن چه بود؟ ما چوب کدامین تفکر و اندیشه فاسد را می خوردیم؟ پیشینه آن به کجا برمی‌گردد؟ مسببین این قتل عام ها خود را مجاهد می نامیدند!
عاملین و مباشرین این جنایات خود را لیبرال، سوسیالیست و دموکرات می نامیدند! پس چرا این ظلم ها را روا داشتند!؟
تردیدی نیست که ریشه تفکر عاملان فجایع سال 60 به یک تفکر بومی نمی رسید. آنها پنهان نمی کردند که تفکر خود را از مدرنیسم وام گرفته اند.
مدرنیسم چیست؟ چرا در ذات و مغز خود اینقدر خشن و بی رحم و در پوسته و ظاهر اینقدر لطیف و زیباست!
برخی نخبگان ما طی 100 سال اخیر در مواجهه با پدیده مدرنیسم و محصولات فکری آن در ساحت سیاست، اقتصاد، فرهنگ و ... دچار بیماری "خودزشت‌بینی" شدند. برای ترمیم این خودزشت‌بینی شروع کردند به جراحی صورت و سیرت تفکرات خود که ریشه در وحی، عقل و حکمت داشت. چون از چهره زشت تفکر خود که ریشه در جهل و غفلت و بی خبری داشت، شروع کردند به ساده سازی فلسفه به زبان ساده، اقتصاد به زبان ساده، سیاست به زبان ساده و ... و سر از ناکجا آباد سوسیالیسم، لیبرالیسم و فاشیسم درآوردند.
وقتی به این وادی رسیدند دچار بیماری "خودشیفتگی" و یا "خودشگفتی" شدند.
این بیماری عجیبی است که در رگ و پوست و استخوان آدمیزاد تولید "غضب" ، "جاه طلبی" و از همه مهمتر شهوت سیری ناپذیر می‌کند.
همین بیماری در برخی رجال سیاسی ما در مشروطیت باعث شد در پناهندگی فکری و سیاسی سفارت انگلیس جنایاتی بکنند که تاریخ از ذکر آن شرم دارد. مجتهد اول تهران حضرت آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری را به دار بیاویزند و در پای دار به رقص و پایکوبی بپردازند!
همین بیماری در نهضت ملی باعث شد زحمات عظیم ملت در 30 تیر به باد فنا رود و استعمار پیر انگلیس برود با گرگ درنده‌ای چون آمریکا برگردد و مشغول غارت منابع و ثروتهای ملی بی شمار کشور شود.
همین بیماری در انقلاب اسلامی در اتحاد شوم جریان نفاق، کفر و الحاد تجلی یافت و فجایعی چون هفتم تیر و هشتم شهریور را رقم زد.
در سال 60 ما گرفتار جمعیتی بودیم که از انسانیت و حق حیات وحیانی انسان بویی نبرده بودند اما دم از "اومانیسم" می زدند!
ما گرفتار جمعیتی بودیم که سر در آخور سرمایه‌داری آمریکا و مبانی خشونت در مکتب فاشیسم و صهیونیسم داشتند اما دم از "سوسیالیسم" و "حقوق بشر" می زدند!
ما گرفتار جمعیتی بودیم که نگاهشان به زنان نگاه حرمسرایی و
لذت جویی محض و افسارگسیخته بود. اما دم از حقوق زنان و فمینیسم می زدند!
ما گرفتار جماعتی بودیم که از فلسفه و حکمت بویی نبرده بودند و فیلسوفان و عارفان ما را استهزا می کردند اما ادعای علم و روشنگری داشتند و در بریدن سر آنها تردید نکردند!
ما گرفتار جماعتی بودیم که می گفتند ما به خدا معتقدیم اما حرام و حلال خدا را بر نمی تابیدند و بدترین اهانت‌ها را به فقها می کردند!‌
ما گرفتا کسانی بودیم که رای ملت را قبول نداشتند اما خود را دموکرات می نامیدند!
ما گرفتار جماعتی بودیم که فاشیسم رگ و پوست و استخوان فکری آنان بود اما ادعای آزادی و آزادیخواهی داشتند!
ارزش کار شهید مظلوم دکترمحمدحسین بهشتی و یاران باوفایش این بود که چون سدی در برابر این فتنه ایستادند و در مورد سموم تفکر مدرنیسم بویژه اندیشه منحط فاشیسم که جامه لیبرالیسم بر تن کرده بود، روشنگری کردند.
امروز ما از سموم تفکر مدرنیسم در امان نیستیم. انقلاب و ریشه‌های آن به قدری در میان ملت محکم بود که حوادثی چون فاجعه هفتم تیر و هشتم شهریور نتوانست قطار انقلاب را از ریل اصلی خود خارج کند.
فتنه سال 60 در پیچیده‌ترین شکل ممکن خود را در حوادث 18 تیرماه سال 78 بازتولید کرد. استحکام نظام و رهبری و بصیرت مردم فتنه را در این سال در نطفه خفه کرد. آنها رفتند 10 سال بعد در سال 88 با فریب عده‌ای غافل، جاهل، جاه طلب و شیفته قدرت برگشتند و شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه سر دادند. قلت آنها به اندازه‌ای بود که حتی نتوانستند همین شعار ننگین را به گوش خودشان برسانند.
اما آنها موفق شدند کسانی را فریب دهند و در برابر رای ملت و جمهوریت نظام قرار دهند که حتی خودشان احتمال نمی‌دادند روزی در این دام بیفتند!
امروز آنها نه راه پس دارند و نه راه پیش!
اگر توبه کنند و به مردم برگردند، با بیماری خودشگفتی و خودشیفتگی که در جانشان رسوخ یافته چه کنند؟ اگر بر سر موضع بمانند و همچنان شمشیر بر ملت بکشند با "خودزشت‌بینی" که با تفکر مدرنیسم آن را پوشانده اند و خود می دانند کیستند، چه کنند؟
امروز چشم بازکرده‌اند و می‌بینند پایگاه اجتماعی آنها به قدری سقوط کرده که برای احیای آن فکر می کنند پای بچه های فرقه بهائی‌ها را ببوسند احیا می‌شوند!
امروز چشم باز کردند و می بینند که مرتبت آنها در حمایت از آرمانهای انقلاب، اسلام و امام (ره) به جایگاهی سقوط کرده که با نهضت آزادی فالوده بخورند تا قهرمان معرفی شوند و بروند آخر صف منافقین بایستند، با نظام بجنگند و بعد بگویند اینها "مردان خداجوی" بودند!
نشسته‌اند تا دراویش گنابادی به ملاقات آنها بیایند و از حقوق خود بگویند!‌ آنها این زشتی‌ها را چگونه می‌خواهند برطرف کنند. انقلاب راه را برای بازگشت آنها باز گذاشته است. آیا می‌خواهند این راه را بر خود ببندند و جهنم رفتن خود را به گردن انقلاب و مردم بیندازند!؟
باید به خدا پناه برد از این همه لجاجت و یکدندگی. این بدترین نوع خودکشی سیاسی است!

محمدکاظم انبارلویی-anbarloee.ir

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی