در مورد شکلگیری روزنامه نکتهای وجود دارد، اینکه به نظر میرسد از همان ابتدا کسانی که روزنامه رسالت را تشکیل دادند منتقد دولت محسوب میشدند. آنها وزرایی بودند که در دولت اول میرحسین موسوی حضور داشتند و به دلیل همین رفتار منتقدانه، از دولت بیرون آمده بودند. انگار تشکیل روزنامه رسالت به این دلیل بود که عرصه را برای بیان نظرات خودشان تنگ میدیدند. درست است؟
روزنامه رسالت در 19 دی 1364 تاسیس شد و قبل از آن هم چند پیششماره برای تبیین دیدگاههای خودش بیرون داده بود؛ قبل از انتشار روزنامه بیانیهای به امضای چهار تن از فقهایی که نقش تعیینکنندهای در تأسیس روزنامه رسالت داشتند، بیرون آمد. این بیانیه را حضرت آیتالله راستی، آیتالله آذریقمی، حضرت آیتالله خزعلی و حضرت آیتالله شرعی امضا کرده بودند. در این بیانیه خطمشی و اهداف روزنامه رسالت در 11 بند تبیین شده بود؛ مواردی که جزو این بیانیه وجود دارد تقریبا به اندازه مرامنامه یک حزب سیاسی بود؛ از جمله زمینهسازی برای حاکمیت موازین شرعی، اجرای نظرات امام خمینی0ره) در تمامی شئون کشور، بالابردن آگاهی و بصیرت مردم با منعکسکردن صادقانه اخبار و رویدادهای داخلی و خارجی و تحلیل و بررسی آنها، ارائه ارزشهای والای انقلاب اسلامی و افشای برنامههای ضدارزشی و ضد استکبار جهانی، کشف و پرورش و معرفی استعدادهای الهی افراد جامعه از طریق انعکاس دیدگاههای آنها، تلاش در جهت حفظ و تحکیم وحدت بین اقشار، حمایت از مبارزات ملل محروم و مستضعفان جهان، تلاش در جهت استقرار قسط و عدل اسلامی، حفظ و حراست از انقلاب اسلامی به ویژه استقلال و آزادی و تقویت کامل نهادها، تلاش جهت تداوم حضور مردم در صحنههای انقلاب، تلاش مستمر در جهت ایجاد گسترش یک حرکت صحیح تبلیغی براساس روش پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(س) در سطح مطبوعات و نشریات و نکته آخر اینکه ما در همه حال طرفدار حق و مدافع جریان حزبالله در کشور هستیم و از وابستگی به احزاب و گروهها و سازمانها پرهیز میکنیم و از تقابل و تنازع گروهگرایانه همراه با عصبیت کاملا اجتناب میکنیم اما همه طرفدار جریانی هستیم که از آن بهعنوان حزبالله یاد میشد. روزنامه رسالت اعلام کرد که ما در این مسیر حرکت میکنیم. این بیانیه توسط حضرات آیات قمی، راستی کاشانی، خزعلی و شرعی منتشر شد و در سراسر کشور شمار زیادی از نخبگان روحانی و رجال سیاسی مذهبی به این روزنامه پیوستند. در تهران آقای پرورش وزیر آموزشوپرورش، آقای احمد توکلی وزیر کار سابق، آقای زوارهای، آقای عسگراولادی و آقای نبوی اولین کسانی بودند که در پدیداری روزنامه رسالت مشارکت کردند و با همکاری اینها اولین شماره رسمی روزنامه در 19 دی 1364 که همزمان با گرامیداشت قیام تاریخی مردم قم بود انتشار یافت. با انتشار روزنامه رسالت عملا یک گفتمان متفاوت در جامعه بهوجود آمد، البته این گفتمان توسط جریان دیگری داشت در جامعه هضم میشد و آنها تکصدایی را میپسندیدند و صدای رسالت یک صدای متفاوت برای حفظ دستاوردهای انقلاب و نظام بود. این صدا مورد بیمهری دولت وقت قرار گرفت و تقریبا برخوردهایی که آنها با رسالت داشتند، برخوردهای درستی نبود و عملا در مدت کوتاهی رسالت بهعنوان یک جریان نیرومند منتقد در کشور ظاهر شد و الان که 28 سال از عمر رسالت میگذرد بهعنوان یک جریان فکری به حیات خود ادامه میدهد.
بیانیه موجودیت رسالت همانطور که گفتید همانند یک بیانیه حزب سیاسی بود. کسانی هم که رسالت را بهوجود آوردند به یک جناح خاص سیاسی در سالهای دهه 60 تعلق داشتند میتوان گفت که رسالت صدای این جریان خاص سیاسی بود؟
رسالت یک جریان فکری بود که در قلمرو سیاست، اقتصاد، فرهنگ و مسائل اجتماعی حرف داشت. یک اتاق فکری داشت و در این قلمروها تولید فکر میکرد. عملا کار یک حزب هم تولید یک فکر و انتشار آن است و ما فراتر از یک حزب عمل میکردیم یعنی تقریبا تمامی گروهها و احزابی که در جریان اصولگرا قرار داشتند روزنامه را ارگان خودشان میدانستند و روزنامه رسالت هم دیدگاههای آنها را منتشر میکرد، مثلا دیدگاه روحانیت مبارز، جامعه مدرسین، حزب موتلفه اسلامی، انجمنهای اسلامی دانشگاهی، انجمنهای اسلامی کارگری یا کارمندی. تمام بیانیهها و دیدگاههای اینها در روزنامه منتشر میشد و روزنامه را ارگان خودشان میدانستند و روزنامه هم بدون وابستگی به آنها خود را ملزم میدانست هر آنچه در کشور بهعنوان دفاع از نظام و ولایت و انقلاب و حزبالله است، انعکاس دهد و هنوز هم بر همین اصول پایبند است.
رسالت با دولت وقت زاویه داشت؛ مخصوصا انتقادهای شدید اقتصادی آقای توکلی که از دولت اول آقای میرحسین جدا شده بودند و سردبیری روزنامه را برعهده داشتند؛ در مباحث بودجه یک اصطکاکهایی بهوجود آمده بود که حتی نقل قولهایی در مورد منع امام از ورود رسالت به جبهه مطرح شده است. زاویه نقد رسالت با دولت چگونه بود؟
نقد مشفقانه و نقدی که توام با ارائه راهحل باشد از اول تأسیس روزنامه جزو خطمشی و راهبردهای اساسی ما بود. ما منتقد همه دولتهای این ایام بودیم. دولت آقای موسوی، دولت آقای هاشمی، دولت آقای خاتمی، دولت احمدینژاد و دولت آقای روحانی. اصلا نقد و آن هم نقد مشفقانه جزو خطمشی ما بود، بنابراین بر همین اساس تولید فکر ما شکل میگرفت و ما فکر میکردیم و فکر میکنیم از این طریق میتوانیم به جامعه به اصطلاح نخبگی کشور کمک بکنیم که در اداره بهینه نظام کارکرد پیدا کند. حرف اصلی ما در نقد دولت آقای موسوی این بود که دغدغه اجرای احکام الهی را داشتیم و معتقد بودیم که به هر حال دولت باید براساس احکامالله و حاکمیت فقه و جهتگیریهای ولایت فقیه حرکت خود را سامان دهد. ما غیر از این اختلافی با دولت آقای موسوی و دولتهای پس از آن نداشتیم یعنی ما معتقد بودیم چون جمهوری اسلامی تنها نظام روی زمین است که افتخار دارد و میخواهد احکام قرآن را اجرا کند، بنابراین سلوک مدیران و قوانین و مقررات کشور براساس فقه و حاکمیت فقه باید شکل بگیرد و به همین دلیل چهار تن از فقهای برجسته حوزه علمیه قم در رأس روزنامه رسالت بودند. غیر از آن ما در تحکیم پایههای تئوریک ولایت فقیه و فلسفه سیاسی اسلام خدمت بزرگی به کشور کردیم، یعنی کارهای فکری و تئوریک علمای ما در روزنامه رسالت در تبیین خطوط فلسفه سیاسی امام و ولایت فقیه آثار به یاد ماندنی است. اینها بهانه گفتمان ما در جامعه بود و ما به همین بهانه داریم به حیات فکری خودمان ادامه میدهیم.
گفتید اتاق فکر؛ من با برخی از دوستانم که بعضی از آنها در روزنامه رسالت هستند صحبت میکردم، میگفتند اتاق فکر رسالت طوری برگزار میشد که گویا مثلا جلسه کارشناسی یک سازمان یا نهاد دولتی است. اتاق فکر جدی شما به صورتی است که گویا روزنامه رسالت بهدنبال این بوده که یک محفل سیاسی را ایجاد کند. این یک مقدار فراتر از کار روزنامهنگاری است.
بخشهای مختلف ما تقریبا متشکل از دبیر بخش و کارشناس و چند نویسنده و اعضایی بودند که در سرویس بودند مثلا فعّالترین سرویس ما، سرویس اقتصادی بود که دکتر احمد توکلی دبیر بخش اقتصادی ما بود و بسیاری از صاحبنظران اقتصادی اتاق فکر امور اقتصادی تشکیل میدادند که الان خودشان مسئولیتهای کلیدی در نظام دارند؛ از وزارت تا وکالت، یعنی مسئولیتهای مهم اقتصادی. اینها در حقیقت یک دورهای در رسالت به بازخوانی توانمندیهای اقتصادی و استعدادهای اقتصادی ایران و مشکلات و آسیبشناسی اقتصادی ما پرداختند.
اعضای اتاق فکر را اسم میبرید؟
مثلآ آقای احمد توکلی که دبیر بخش اقتصادی ما بود، آقای آلاسحاق و آقای نهاوندیان، تا آنجایی که من یادم هست اینها جزو عناصر کلیدی اتاق فکر اقتصادی رسالت بودند.
در همه حوزهها این اتاق فکر را داشتید؟
بله، در همه حوزهها داشتیم، مثلا در حوزه سیاست خارجی که آقای سرافراز دبیر بخش سیاست خارجی ما بود، شمار زیادی از صاحبنظران سیاست خارجی با ایشان همکاری داشتند اتاقفکر سیاست خارجی ما را بخش سیاست داخلی آقای مهندس مرتضی نبوی فعال بودند که ایشان هم شمار زیادی از رجال سیاسی - مذهبی اتاق فکر سیاست داخلی ایشان بودند. در بخش اجتماعی و در بخش فرهنگی که آقای مهندس فرشیدی بودند و تقریبا آنچه از رسالت بهعنوان خروجی بیرون میآمد، کار فکری این به اصطلاح اتاقهای فکری بود که در هر بخشی تشکیل میشد.
در واقع به این کار به نحوی فراتر از روزنامه نگاه میکردید؟
نه، اصلا کار یک روزنامه همین است، یعنی در حقیقت اگر بخواهیم یک روزنامه پر و پیمان داشته باشیم باید آنچه بهعنوان مقاله، خبر، مصاحبه و سرمقاله بیرون میآید باید محصول یک کار جمعی و یک تیم فکری باشد که بتواند جامعه را به طرز صحیحی اداره بکند. الان روزنامهنگاری بهطور متعارف به این صورت است که مقالات محصول فکر یک نفر است؛ یک نفر در اندازههای صلاحیت علمی و کارشناسی که دارد، فکر میکند و مطرح میکند در دهه اول و دوم رسالت این طور نبود، یعنی مطالبی که بیرون میآمد حتی سرمقالاتی که نوشته میشد، محصول کار فکری یک نشست جدی پیرامون آن موضوع بود؛ حالا یا موضوع اقتصادی یا فرهنگی یا اجتماعی بود. آنجا دیدگاهها مطرح میشد بعد یک نفر این دیدگاهها را جمعبندی میکرد و به نام خودش در سرمقاله رسالت میآورد. یعنی یک سرمقاله رسالت تقریبا محصول کار فکری و جمعی یک تیم زبده بود که اهل فکر و نظر بودند.
مثل مدلی که در برخی از بیانیهها و موضعگیری احزاب چپ وجود دارد.
به هم ربطی ندارد؟
کلی میگویم. همه اعضا صحبتهای خود را انجام میدهند و بحث میکنند اما خروجی واحد است.
حالا من به این صورت هم توضیح بدهم ربطی به آن قضیه ندارد. ببینید در پولیت بورو که در احزاب کمونیست است، میآیند و مینشینند و حرف میزنند غیر از آن حرف هم نباید بزنند. در اینجا اینطوری نیست آن کسی که جمعبندی میکرد، به هر حال دیدگاههای خودش را مطرح میکرد به همین دلیل به اسم آن فرد میآمد یعنی ممکن بود جمعبندی او خیلی با دیدگاههایی که در آنجا مطرح میشود تطبیق نکند حتی ما بعضی مواقعمطالبی را بهعنوان سرمقاله میدادیم و روز بعد شخص دیگری آن سرمقاله را نقد میکرد. این طور نبود که ما فکر کنیم که یک فکر واحد و غیرقابل تجدیدنظر یا غیرقابل نقد باشد. ما دیدگاههای متفاوتی حتی دیدگاههایی که بیرون از رسالت میآمد را منعکس میکردیم و روز بعد نقد میکردیم این با یک حزب سیاسی فرق میکند؛ یک حزب سیاسی این است که به یک موضع واحد برسند و همه در همان موضع عمل کنند یعنی یک نوع آزادی در طرح مباحث و طرح نقدها وجود داشت و هیچ قیدی هم در این مورد نداشتیم که مثلا فرض کنید یک نقدی با نقد دیگری متفاوت باشد. ما در واقع تمرین این را میکردیم که چگونه با دیدگاههای متفاوت در کنار هم کار بکنیم. فکر میکنم این تمرینی بود که در خطمشی رسالت آمده بود و در عمل فکر میکنم موفق بودیم در همزیستی کسانی که حتی ممکن بود افکار متفاوت داشته باشند حق ارائه نظر داشتند،فرض کنید از بیرون کسی ما را نقد میکرد ما او را میآوردیم در سرمقاله رسالت منعکس میکردیم و فردا همان فکر را نقد میکردیم. این طور نبود که خودمان را محکوم به یک جمعبندی کنیم. منتها مقالات ما مشخص بود که از یک قوام فکری و از یک تفکر جمعی سرچشمه میگیرد؛ تفکری که یک چکش علمی خورده و به همین دلیل یک سروگردن نسبت به نقدهای دیگر که در روزنامههای دیگر مطرح بود، مقالات رسالت رخنمایی داشت.
اتاق فکر رسالت و کسانی که در آن هستند را میتوان حلقه رسالت نامید که بعدها...
چرا شما از واژه حلقه استفاده میکنید؟
بیشتر محفل بود یا مثلا گروه...
یک روزنامه بود با همه مشخصاتی که من به شما توضیح دادم. من نمیپسندم شما یک نامی بر رسالت بگذارید مثلا میگویید حزب، تشکیلات. ما یک روزنامه با این مشخصات هستیم و فکر میکردیم روزنامهنگاری اصیل باتوجه به همین خطمشی که گفتم همین طوری است. اگر روزنامههای دیگر در همین اندازه بتوانند بنویسند میتوانند مطالب پخته ارائه کنند، بنابراین واژه حلقه یا اینکه شما یک حزب بدانید من خیلی نمیپسندم.
دلیل آن، این است که گروهی که رسالت را تشکیل دادند گروهی بودند که از دولت اول آقای میرحسین بیرون آمده بودند، منتقد بودند و میتوان گفت که رسالت یک پل و جریانی بود که میتوانست به سمت نشستن روی صندلی یا به دست آوردن به یک مسئولیتی منتهی شود، این مساله مطرح است که خبرنگاران و اعضای تحریریه رسالت بعدها در دهههای بعد تا مسئولیت بالای اجرایی و وزارت هم رفتند.
دولت غیر از صدای خودش صدای دیگری را برنمیتابید. بنابراین اینها را به سرعت از ادامه خدمت بازمیداشت. رسالت مکانی شده بود برای جذب کسانی که صدای متفاوت از صدای دولت دارند ولو اینکه این صدا مثلا با خود رسالت هم متفاوت باشد. ما در رسالت در واقع با عقلانیت و منطق آن صدا سروکار داشتیم و اگر حقانیتی در آن صدا میدیدیم آن را منعکس میکردیم حتی اگر اصلا وابسته به هیچ یک از جریانهای اصولگرا یا طرفدار روزنامه رسالت هم نبودند، آن را هم منعکس کردیم، حتی من یادم میآید - اسم نمیبرم - یکی از نویسندگان روزنامه سلام یک روزی آمد به من گفت که من مطلبی نوشتم و به این دلیل در آنجا منعکس نشده آیا شما حاضرید انعکاس دهید؟ ما گفتیم مشکلی با این قضیه نداریم. ما با جنس این صدا کار داشتیم اگر از نوع حق و حقانیت میدیدیم در انعکاس آن کمک میکردیم و بنابراین ما ارگان یک حلقه یا حزب خاص نبودیم ما ارگان یک جریان حقی بودیم که جریان حاکم اجازه طرح صدای آنها را نمیداد والا میرفتند در کیهان یا در اطلاعات یا در روزنامه جمهوریاسلامی و ارگانهایی که وابسته به دولت بودند حرف خودشان را میزدند و بنابراین ما جلوی بایکوت یک گفتمان را گرفتیم و به اصطلاح مبدع یک گفتمان متفاوت بودیم. فکر میکنم طرح این گفتمان برای پیشرفت کشور و برای تضمین آزادی در کشور مفید بوده است.
پس رسیدن خبرنگاران و دبیران رسالت به مناصب بعدی حکومتی مثل آقای فرشیدی یا حتی آقای سرافراز خیلی ربطی به رسالت نداشت؟
در حقیقت ما در جایی بودیم که استعدادهایی که پنهان بوده را از طریق طرح دیدگاههایشان مطرح میکردیم؛ حالا دولتهایی که روی کار آمدند از اینها استفاده میکردند و حتی مثلا اینها در شهر خودشان یا تهران کاندیدای مجلس شدند و مردم به آنها رای دادند یعنی ربطی به رسالتی بودن یا رسالتی نبودن آنها نداشت چون اینها صلاحیتهایی غیر از کار روزنامهنگاری داشتند که به اصطلاح رفتند. من یادم میآید وقتی آقای سرافراز به صداوسیما رفت - خود آقای سرافراز قبل از اینکه رسالت بیاید، جزو کادر صداوسیما بوده و به دلایلی در یک موقعیت دیگر از ایشان استفاده نکردند و وقتی به معاونت برون مرزی رفت فردی در آنجا بود که خانوادهاش در فرانسه زندگی میکردند من نمیخواهم اصلا راجع به خوب یا بد بودن آن فرد حرف بزنم اما چنین پست حساسی نمیتوانست متعلق به کسی باشد که چنین وضعیتی دارد. آقای سرافراز به آنجا آمد صلاحیتهای علمی و فنی و کاری هم داشت و معاونت برونمرزی را به جایی رساند که پشت امپریالیسم خبری جهان را لرزاند و آنها را به واکنش انداخت و آنها از طریق نفوذی که در ماهوارهها داشتند صدای ما را در غرب میخواستند خاموش کنند. حالا بخش فنی صداوسیما آنقدر فعال بود که اجازه این کار را به آنها نداد. دلیلی نداشت که آقای سرافراز آخر عمرش مسئول صفحه سیاست خارجی روزنامه رسالت باشد یا دلیلی نداشت که آقای توکلی با توانمندیهایی که داشت تا آخر عمر روزنامهنگار باقی بماند. اندازهای که رسالت از ابتدا برای شکلگیری این پدیده مطبوعاتی بریده بود توسط کسانی بود که جزو رجال سیاسی ـ مذهبی کشور بودند و طبیعی بود که در هر مقطع زمانی، هر موقع صلاح بدانند آن نیازهایی که جامعه سیاسی ما دارد را برطرف کنند. یکی رفت وزیر شد، یکی نماینده مجلس شد و اینها ربطی به روزنامه رسالت نداشت چون قبلا هم اینها وزیر یا نماینده مجلس بودند.
یعنی قبلا هم مسئولیت داشتند؟
بله آقای توکلی در مجلس اول از طرف مردم بهشهر بهعنوان نماینده مجلس انتخاب شد و عضو هیاترئیسه بود بعد هم به دولت رفت. بنابراین ما نمیتوانیم بگوییم حلقه رسالت مثلا یک جایی بود برای کاریابی کسانی که میخواستند به حکومت وارد شوند.
رسالت دهه 60 و 70 با رسالت کنونی چه تفاوتی کرده است؟
روزنامه رسالت با آن شیبی که در دهه اول و دوم حیات خودش حرکت میکرد و با اتفاق یا انقلابی که در بخش رسانه رخ داد، هماهنگ نشد. اولا کادرهای اصلی رسالت به سمت اجرا یا تقنین یا نیازهایی که بدنه اجرایی نظام احتیاج داشت، رفتند و جذب آنجا شدند و کار اول آنها این نبود که یک روزنامه با استانداردهای حرفهای در دهه 80 و 90 داشته باشند، به اضافه اینکه ما مشکلات مالی عدیدهای داشتیم و چون از اول قد و قواره رسالت را بهعنوان یک روزنامهای که مخاطب عام داشته باشد، برنداشتیم، مخاطبین ما از اول مخاطبین خاص بود و عمدتا نخبگان حوزه و دانشگاه بودند، بنابراین از قافله این جریانی که در قضیه رسانه مکتوب اتفاق افتاد عقب ماندیم و این عقبماندگی را باید با یک بودجه کلانی تامین میکردیم که آن بودجه را هم نداشتیم اما رسالت را در حد روزنامهای که بهعنوان یک صدا در میان صداهایی که در فضای رسانهای کشور باقی بماند هنوز حفظ کردیم یعنی هنوز دیدگاههای سیاسی، دیدگاههای اقتصادی و دیدگاههای اجتماعیمان فارغ از اینکه چه دولتی سر کار میآید، دیدگاههایی قابل اعتنا و کارشناسی و رهگشاست و همین مقدار که توانستیم این صدا را حفظ کنیم، فکر میکنم آن رسالت خودمان را توانستیم انجام دهیم.