روسها پس از انقلاب اکتبر به خاک ما حمله نکردند اما با دین و فرهنگ اسلامی ما اعلام جنگ کردند. آنها مبتنی بر آموزههای مارکسیسم و لنینیسم رودرروی اسلام و قرآن قرار گرفتند و فجایعی را در ایران، منطقه و جهان مرتکب شدند. حزب توده و احزاب چپ کمونیستی این تفکر را در ایران نمایندگی میکردند. در نهضت ملی رودرروی ملت قرار گرفتند و پس از آن، هم روسها و هم تودهایها هیچوقت در مسیر احترام به مصالح و منافع ملی حرکت نکردند.
پس از انقلاب اسلامی، روسها دست در دست آمریکاییها از صدام حمایت کردند و دستشان به خون دهها هزار رزمنده مسلمان ایرانی آغشته است. در افغانستان نیز قتلعام راه انداختند.
وقتی مارکسیسم از نفس افتاد و فروپاشی رخ داد، معلوم شد آنها یک امپراتوری عظیم را روی چند اصل بیپایه و بیاساس ماتریالیسم دیالکتیک بنا کردهاند و این پایه کشش لازم فکری و ایدئولوژیک را برای این جثه عظیم ندارد. آنها به بنبست رسیده بودند و رفقای خود را در ایران و در کشورهای دیگر هم به بنبست کشاندند. گورباچف و اصحاب او مارکسیسم را به موزه تاریخ سپردند و یلتسین کلید این موزه را به غرب داد. تئوریسینهای مارکسیسم در چرایی و چیستی این سرنوشت درماندند و پاسخی ندارند. امام(ره) خواست با ارسال نامهای به گورباچف دریچه جدیدی از تفکر مبتنی بر فلسفه الهی در این بلوک قدرت باز کنند اما آنها آنقدر در گرداب تفکرات الحادی غرق بودند که نتوانستند دستی را که برای نجات آنها دراز شده بود، بگیرند.
روسها باشتاب وارد مناسبات قدرت جهانی و هضم در هژمونی غرب و آمریکا شدند. اما زود فهمیدند این راه خطاست. ضربه اوکراین آنها را به خود آورد و اکنون بهدنبال هویت تازه میگردند.
روسها با آنکه در اتحادیههای جهانی در گروه 8 و گروه 20 کنار اروپا و آمریکا بودند اما آنها او را نامحرم میدانستند. فرمان تحریم، آنها را به خود آورد و دیدند حضور در این اتحادیهها مانع از "خنجر خوردن از پشت" نیست.
روز دوشنبه پوتین رئیسجمهور روسیه وارد فرودگاه مهرآباد شد. وزیر ارتباطات جمهوری اسلامی به استقبال او رفت. او مستقیم از فرودگاه به بیت رهبری رفت تا با آیتاللهالعظمی خامنهای دیدار کند. این دیدار دو ساعت طول کشید. او یک نسخه قدیمی و خطی قرآن کریم را بهعنوان هدیه به مردم و رهبر انقلاب، همراه خود آورده بود.
مفهوم این هدیه آن است که روسها جنگ با خدا، قرآن و بهویژه ایران را خاتمه یافته میدانند و دیگر هیچ جریان فکری و سیاسی نمیتواند به این عنوان منافع روسها در ایران را نمایندگی کند. روسها با خود یک مُشت حرف را بههمراه نیاورده بودند، آنها از یک سال پیش تاکنون با یک چرخش راهبردی تصمیم گرفتند روابط استراتژیک خود با ایران را مورد بازخوانی و حتی بازتولید قرار دهند. همراهی آنها در مسائل جهانی و منطقهای شاهد این چرخش است. آمریکاییها بارها از عدم همراهی روسها در گفتوگوهای 1+5 به کنگره شکایت برده و به آنها گفته بودند: ما اجماع جهانی علیه ایران را بهدلیل عدم همراهی برخی نمیتوانیم ادامه دهیم.
روسها در سوریه کنار محور مقاومت قرار گرفتند و هزینه آن را دارند میپردازند. آنها پایگاههای خود را در غرب آسیا در سواحل مدیترانه دوباره احیا کردند. رسانههای غرب دیروز در تحلیلی گفتند هدف اولیه پوتین شرکت در اجلاس سران کشورهای صادرکننده گاز نبوده، او در این سفر بهدنبال تعمیق روابط و تصحیح مناسبات مسکو و تهران بود. تحلیل آنها خیلی بیراه نیست.
آنها به مقامات ایرانی این سؤال را القا کردند؛ آیا روسها قابل اعتمادند؟ آنها در حالی این سؤال را القا میکردند که نمیتوانند به این سؤال پاسخ دهند؛ غرب چطور؟ آیا غربیها قابل اعتمادند؟!
روسها از خود علائمی نشان میدهند که میشود به آنها اعتماد کرد. رفتار یک سال و نیم اخیر روسها نشان میدهد آنها به ایران اعتماد دارند، حتی این معنا در سخن پوتین در ملاقات با رهبر معظم انقلاب به آن تفوه شد. او خطاب به رهبری گفت: "ما شما را متحدی مطمئن و قابل تکیه در منطقه و جهان میدانیم".
به هر حال شعار "مرگ بر شوروی" از شعارهای ملی ایرانیان، بهدلیل فروپاشی شوروی و تغییر فضای ژئوپولیتیک در آسیای میانه و قفقاز و تغییرات وسیع در نوع جهانبینی مقامات کرملین، حذف شده است. آمریکاییها اگر بخواهند "شعار مرگ بر آمریکا" از زبان ایرانیها حذف شود باید یک دگردیسی شبیه روسها پیدا کنند.
اولین گام، اعلام به بنبست رسیدن لیبرالیسم بهعنوان یک مکتب فکری برای اداره بشر است. حقوق بشر مبتنی بر لیبرالیسم همان حقوق بشر مبتنی بر مارکسیسم است، هر دو بر پایه عدم شناخت درست از جهان، انسان و تاریخ بنیان نهاده شده است. آمریکاییها باید در هستیشناسی خود تجدیدنظر کنند. صدای خُرد شدن استخوانهای سرمایهداری به گوش همه متفکران جهان رسیده است. جهان را با فکر میتوان اداره کرد، نه با گلوله، بمب، توپ و تانک و هواپیما! غرب باید از مبارزه بیثمر با اسلام و قرآن و مسلمانان دست بردارد.
سفر پوتین به تهران را میتوان سرفصل جدیدی از مناسبات تهران و مسکو در یک مسیر راهبردی تعریف کرد. اگر روسها برای طی این مسیر اعلام آمادگی کردهاند نباید در تهران تردیدی وجود داشته باشد. روسها دارند علامت میدهند؛ ما میتوانیم شریک باشیم نه رقیب! آیا به این علامت توجه میشود؟
جهان با آغاز هزاره سوم وقتی به روسیه نگاه میکرد، رسانهها تیتر زدند؛ "روسیه با "پوتین" وارد هزاره سوم شد". مفهوم این خبر این بود که روسها میخواهند مستقل از غرب در صحنه تعامل جهانی حضور یابند. با آمدن پوتین، روسها با بیانضباطیهای دوران گورباچف و یلتسین فاصله گرفتند. به همین دلیل غرب و آمریکا هیچگاه به حکومت پوتین و پیروزی او در روسیه رضایت ندادند. پوتینیسم در روسیه یک فرصت است، باید دید دستگاه دیپلماسی ما میتواند از این فرصت استفاده کند.