(8 مرداد96)
اینکه آمریکا قابل اعتماد است یا نه، همواره موضوع بحث دیپلماتهای ما در دولتهای پس از انقلاب بوده و هست. رفتار آمریکاییها چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب نشان می دهد که آنها قابل اعتماد نیستند. بین ایران و آمریکا یک اقیانوسی از خون به ناحق ریخته وجود دارد که نمیتوان به راحتی از آن عبور کرد. این روزها که بدعهدی آمریکا در یک قرارداد بینالمللی در مرئی و منظر ملت ایران و جهانیان رخ داده، مهر ابطال اعتماد به آمریکا بیش از هر چیز در اذهان و افکار عمومی جلوهگری می کند.
دیپلماتهای ما فکر می کردند اگر آمریکاییها در یک گفتگوی دو جانبه بدعهدی کنند خیلی بعید نیست، اما اینکه آنها در یک گفتگوی چندجانبه به قول خودشان جامعه جهانی بر سر میز گفتگو بنشینند و امضای خود را پای عهدنامه یا پیماننامهای بگذارند بعید است بزنند زیر میز و همه چیز را انکار کنند. لذا بر اساس این حسن ظن و اعتماد به نتایج گفتگوها، عقل و خرد جمعی به این تعلق گرفت که زیر بار گفتگوهای چندجانبه برویم و چنین بود که منطق حقوقی جدیدی در حقوق بین الملل به نام برجام تولد یافت. اما گذشت زمان نشان داد آمریکاییها بیحیثیتتر و بیآبروتر از این حرفها هستند که فکر میکنیم. آنها نه تنها زیر قول و قرار و توافقات دوجانبه میزنند و این مسبوق به سابقه است نظیر آنچه که در قرارداد الجزایر و آزادی گروگانها در اوایل انقلاب شاهد آن بودیم، بلکه زیر توافقات چندجانبه که امضای 5 قدرت گردن کلفت و با اعتبار جهانی هم پای یک قرارداد با ایران باشد، به راحتی می زنند.
سیدعباس عراقچی، رئیس ستاد پیگیری اجرای برجام در وزارت خارجه که از دیپلماتهای دیرباور نسبت به عدم اعتماد به آمریکاییها بود، دیروز پرچم اعتراض به سلوک حقوقی آمریکا را بلند کرد و رسما اعلام نمود؛ بندهای 26 ، 28 و 29 برجام با تحریمهای جدید آمریکا نقض شده است.
امروز باید به این سوال پاسخ دهیم؛ حال که اثبات شده آمریکاییها قابل اعتماد نیستند، آیا می شود اثبات کرد که آمریکایی ها اصلاً قابل مذاکره نیستند؟
برای پاسخ به این سوال باید به یک سوال فلسفی هم پاسخ داد و آن اینکه؛ نسبت «اندیشه» و «اراده» چیست؟ آیا «اندیشه» اصالت دارد یا «اراده»؟ پروفسور دینانی جمعه گذشته در برنامه معرفت که از کانال 4 سیما پخش شد، این مبحث را مطرح کرد و گفت: «منِ اندیشه مهم تر است یا منِ اراده کننده؟ این جنگی است که بین اشاعره و معتزله در طول 14 قرن بوده و امروز هم هست. جنگ فلسفی دنیا هم همین است.»
پروفسور دینانی می گوید؛ «وقتی دو اندیشه با هم برخورد میکنند امکان صلح و سازش و اتحاد، امکانپذیر است اما وقتی دو اراده با هم برخورد می کنند امکان صلح و سازش نیست، روز به روز شکاف بیشتر می شود. در تعارض دو اراده، جنگ است اما در تعارض دو اندیشه، صلح و اتحاد امکانپذیر است.»
او می گوید؛ «اگر اراده فعال باشد و از اندیشه مدد نگیرد و کورکورانه برود، تخاصم و نزاع قطعی است. آنجا عرصه نبرد ارادههاست اما اگر اراده از عقل و اندیشه مدد بگیرد ممکن است راه صلح و دوستی هموار شود.»
واقعیت این است که با وجود اندیشکدههای فراوان در واشنگتن، در راهبرد آمریکا در تعریف مناسبات آمریکا با ملت ایران، «اراده» غلبه دارد بر «اندیشه». جنس این اراده هم اراده کور است و هیچ فکر و اندیشه روشنی را هم برنمیتابد. امام (ره) به عنوان یک فیلسوف و حکیم با درک درست از این واقعیت معرفت شناسانه، از قطع روابط یک سویه آمریکا با ایران در جریان اشغال لانهجاسوسی استقبال کرد و فرمود؛ «اگر آمریکاییها یک کار درست انجام داده باشند همین کار است.» بعد هر گونه مذاکرات و گفتگو با آمریکاییها را رد کرد و دولت موقت هم به خاطر مذاکره بدون اذن وزیرخارجه اش محکوم به برکناری شد.
دیپلماتهای ما بر اساس حساب دو دو تا چهارتا، اندیشه مذاکرات و توافقات را ممکن می دانند. اما آنها نسبت به «اراده» پشت سر اندیشه آمریکاییها یا غافلند، یا جاهلند یا خدای ناکرده به فکر منافع و مصالح ملی نیستند. اراده کوری که پشت اندیشه گفتگو و مذاکره آمریکاییها با ما خوابیده است، صلح، سازش و همزیستی مسالمت آمیز نیست و آنها از اول، انقلاب ما را به رسمیت نشناختند و انقلاب را به توپ و تانک جنگ خارجی و چوب و چماق جنگ داخلی نواختند. آمریکایی ها از این رو تا کنون به نتیجه نرسیدهاند، راه حل سومی را پیدا کردهاند و آن «بایکوت» یا به معنای دقیقتر «تحریم» است. پشت بایکوت و تحریم، براندازی و مقابله و سرنگونی نظام خوابیده است، آن هم به صورت نرم، پیچیده و بی سر و صدا. آنها با روسیه و کره شمالی با آنکه موضوع اختلاف با آنها با ما خیلی فرق می کند، همین معامله را میکنند.
وقتی طرحهای مقابله با ایران در سنا و مجلس نمایندگان و کاخ سفید، با اجماع به تصویب می رسد و حتی اگر یک یا دو مخالفی دارد آن هم نه از باب مخالفت با ظالمانه بودن این طرحها بلکه به خاطر خوف از شکلگیری اراده ای قوی تر که در تهران برای نبرد است. واقعیت آن است اراده پولادینی در آن سوی میز برای نابودی ملت ایران وجود دارد که مذاکره و گفتگو را بهانه برای رسیدن به این هدف می داند. پس صرف درستی و حقانیت «اندیشه» ما در مذاکرات، بدون دیدن واقعیت «اراده» کور آمریکاییها، در این دسته از گفتگوها نمی توان شاهد افق روشنی از نتایج مثبت بود.
امام (ره) به عنوان یک حکیم و فیلسوف الهی سیاسی، ژرف نگرانه
به مناسبات ایران و آمریکا نگاه می کرد و گاهی حضرات لیبرالهای جا خوشکرده در دولت موقت را نصیحت می فرمود و اظهار می داشت : «شما تصور نکنید که اینها (آمریکاییها) برای ما و برای صلاح ما یک قدم بردارند. هر که این تصور را کند جاهل است. خیال نکنید روابط ما با آمریکا یک چیزی است که برای ما صلاحی دارد. این مثل رابطه بره و گرگ است.» (صحیفه امام رحمت الله علیه، ج 1، ص 360)
وقتی با آمریکا مذاکره می کنیم در واقع با یک انسان مذاکره نمیکنیم بلکه با یک گرگ طرف هستیم. آن هم گرگی که اراده ای
جز پاره کردن ما در سر ندارد. چگونه می شود با یک گرگ بر اساس یک اندیشه پاک معطوف به صلح و سازش و آشتی به گفتگو نشست؟
برجام و بدعهدی آمریکا، گرگ صفتی آمریکاییها را نشان داد. آنها امروز اصلاً به تحریمهای قبل از برجام فکر نمی کنند. آنها به تحریمهایی روی آوردهاندکه فوق العاده پیچیدهتر و فلجکنندهتر است. تا دیروز با پدر تحریمها روبه رو بودیم، امروز با مادر آنها هم طرف هستیم! باید بر پدر و مادر آمریکاییها لعنت بفرستیم که نمیخواهند بر اساس اندیشه و تعقل گفتگو کنند، همچنان مثل گرگ زوزه می کشند و در اندیشه نابودی ما هستند. هر کس زوزه گرگ را در مصوبات کنگره نشنود و چنگال خونین این گرگ را در تاریخ معاصر بر پیکره ملت ایران انکار کند، نمی تواند در دستگاه دیپلماسی کشور حافظ منافع و مصالح ملی باشد. لذا امروز بحث این نیست که آمریکا قابل اعتماد نیست، بلکه بحث دقیق و هوشمندانه این است که آمریکا قابل مذاکره نیست.