(19 فروردین 96)
انسان یا تحت ولایت حقه الهی است که راه و روش و سازوکار آن در زندگی انبیاء و اولیای خدا، شهدا و صدیقین به روشنی معلوم است، یا تحت ولایت خودش است یا تحت ولایت یک فاسق، کافر و ظالم است. این دو ولایت، مسیرش از مسیر ولایت اول جداست و به جهنم ختم می شود.
انسان اگر بر مبنای عقل و عقلانیت حرکت کند، در مسیر فطرت قرار می گیرد. اگر بخواهد بر اساس اوهام و خیال حرکت کند در دامگاه شیاطین گرفتار خواهد شد. احکام عقل همان احکام شرع مقدس اسلام است. این احکام مرز انسان را با اوهام و خیالات باطل مشخص می کند. ولایت الهی، آزادیبخش است، انسان را به سرمنزل نور هدایت می کند. ولایت الهی، انسان را از ولایت خود و ولایت طاغوت نجات می دهد. کافی است ولایت خود و ولایت طاغوت را به هیچ انگاریم و رها شویم. به قول حافظ؛ «خود را مبین و رستی». آزادی واقعی همین و غیر از این «وهم» و «خیال» است. ما با خدا عهد کردیم که از او اطاعت کنیم و بر صراط مستقیم حرکت کنیم اما ولایت خود و شیطان، ما را وادار می کند این عهد را نقض و به بیراهه برویم. پذیرش ولایت الهی، انسان را قانونمند و به سوی عدل، سعادت و کمال انسانی هدایت می کند. اما ولایت شیطان، انسان را طغیانگر و قانون شکن می کند و به وادی بدعهدی هدایت می نماید.
*****
سخنگوی شورای نگهبان در آخرین روز کاری سال قبل نتیجه بحثها و بررسیهای اعضای شورای نگهبان در مورد ویژگیهای رجل سیاسی و مذهبی را بیان کرد. او گفت ما در شورا به 11 شرط کلیدی رسیدهایم؛ اینکه رجل سیاسی باید دارای سوابق روشن، کافی و قابل ارزیابی در فعالیت سیاسی و مذهبی باشد. اینکه این سوابق شامل تصدی برخی مسئولیت ها
و مدیریتهای کلان باشد. اینکه سلامت و توانایی لازم برای ایفای مسئولیت های ریاست جمهوری داشته باشد، تردیدی نیست. اینکه رجل سیاسی نباید محکومیت کیفری به جرایم اقتصادی، کلاهبرداری اختلاس و ارتشاء و تبانی در معاملات دولتی و پولشویی و نیز نباید وابستگی به گروههای ضد انقلاب داشته باشد، آن هم تردیدی نیست.
این ویژگیها را می شود با استعلام از مراجع چهارگانه تا حدودی کشف کرد. اما آنچه که باید یک رجل سیاسی و مذهبی داشته باشد، «عقل» است. امام خمینی (ره) یک وقتی در اوج تعارض و درگیری بنی صدر با رجایی فرمودند: «هی نروید دنبال اینکه رجایی علم ندارد، این عقلش بیشتر از علمش است.» معلوم می شود برای التزام عملی به اسلام، نظام و قانون اساسی که اولین تعهد رئیس جمهور در پر کردن پرسشنامه نامزدی انتخابات ریاست جمهوری است، «عقل» او مهمتر از همه ویژگیهایی است که در شرایط رئیس جمهوری مطرح و باید مورد توجه باشد.
رئیس جمهور، رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی است، رئیس شورای عالی امنیت ملی، رئیس شورای پول و اعتبار، رئیس شورای عالی فضای مجازی، رئیس مجمع عمومی نفت و رئیس دهها شورای تصمیمگیری سیاسی، امنیتی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است. او باید بر اساس عقل جمعی، مملکت را با اختیارات وسیعی که دارد اداره کند. تکیه کردن به عقل و رأی خود و نادیده گرفتن عقل جمعی، او را به وادی دیکتاتوری می اندازد.
امروزه وقتی دو نفر می خواهند با هم ازدواج کنند، می روند یک تست روان می دهند تا معلوم شود به لحاظ روحی و روانی فاکتورهای لازم برای یک زیست معقول زیر یک سقف را دارند. آن وقت یک فردی را می خواهیم بر سرنوشت 80 میلیون نفر حاکم کنیم و هر لحظه یک تصمیم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بگیرد.
این آدم لازم نیست یک تست بدهد تا معلوم شود «هوش هیجانی» وی چه سازهای دارد؟ آیا قادر است مهارت خود را تا آخر دوره در همراهی با مردم حفظ کند؟ آیا قادر است عواطف و احساسات خود را مدیریت کند؟ هنگامی که میلیون ها نفر به او اعتماد کردند و برای او کف و سوت یا صلوات می فرستند،
خود را کنترل کند و دچار خودشیفتگی مزمن نشود؟ آیا او توانایی مدیریت اضطراب و کنترل تنشها و انگیزه، امیدواری، خوشبینی و بدبینی در مواجهه با موانع در راه رسیدن به هدف ها و آرمانها را دارد؟ یا با یک سوزنبانی یک مشاور که با چند واسطه به یک سرویس امنیتی خارجی وصل است، به وادی «بغی»، «محاربه» و «بیمهری» با مردم و نظام می افتد؟ ارزیابی اسناد جاسوسی سفارت آمریکا در تهران نشان می دهد آنها روی «تست روان» رجال سیاسی عنایت ویژه داشتند و کاملاً از چند و چون روح و روان بنی صدر و استعدادهای انحرافی او باخبر بودند. لذا او را به مسیری هدایت کردند تا حتی در قبرستان مسلمانان دفن نشود و امروز در پاریس منتظر آمبولانس است که او را در قبرستان «پرلاشز» دفن کند.
نارسیسیسم یا خودشیفتگی، بیماری خطرناکی در اصحاب قدرت است. امام (ره) در همان روزهای اول انقلاب، مهارت خود را در مهار چنین خطری نشان داد. وقتی آیت الله مشکینی و فخرالدین حجازی در محضر او در جمع نخبگان و کارگزاران کشور شروع کردند به تعریف و تمجید او، برآشفتند و آنها را بر حذر داشتند و فرمودند شما با این حرف ها مرا بیچاره می کنید.
امروز ما شاهد بیچارگی برخی رؤسای دولت های گذشته هستیم که از مسیر عقل و عقلانیت منحرف شده و خود را در وادی اوهام و خیالات گرفتار کردند.
خودشیفته، مردم را ابزار ارضاء حس جاهطلبی و قدرتطلبی خود می کند. رأی مردم را چک سفید می داند تا هر مبلغی را در آن بنویسد. خودشیفته احساس حیا و شرم را از دست می دهد. بر اسلامیت و جمهوریت نظام تیغ نافرمانی مدنی می کشد و پشت پا به همه سوابق علمی و عملی خود در خدمت به انقلاب می زند.
مرض خودشیفتگی با علائم احساس فوق العاده بودن و احساس خودبرتربینی باعث می شود فضائل دیگران را انکار و خود را همیشه نفر اول ببیند. خودشیفته کاری به منطق و عقلانیت در توجیه افکار عمومی ندارد. خودشیفته سیاسی اعتماد به نفس ملت در مبارزه با دشمن را تضعیف می کند و با خوار و ذلیل کردن ملت، خودش را خشنود می کند. او از همه طلبکار است و خود را طلبکار کسی نمی داند، حتی کسانی که به او رأی داده اند.
خودشیفته، نوچهپرور است. او با نوچهپروری می خواهد افسردگی سیاسی و ناکامیها و ناکارآمدیهای خود را جبران کند. خودشیفته، پیمان شکن است. اولین پیمانی که می شکند همان سوگند ریاست جمهوری است. مثل اعلای چنین کسی همین رئیس جمهور نگون بخت آمریکاست که امروز بیریختترین تصویر را از دموکراسی در آمریکا واتاب می دهد که صغیر و کبیر در آمریکا فهمیدهاند او یک بیمار روانی است. حتی صدای هم حزبی های خود را در داخل آمریکا و همپیمانان این کشور در اروپا و آسیا را درآورده است.
اگر رجل سیاسی و مذهبی دچار روان گسیختگی یا اسکیزوفرنی باشد، رفتار اجتماعی غیر عادی او به تدریج ظهور می کند. کم کم معلوم می شود که او درک درستی از وقایع ندارد و دچار آشفتگی فکری و کلامی است. این بیماری باعث می شود او خیلی زود به وادی آشفته گویی بیفتد.
اینکه اسلام دو ویژگی «عدل» و «علم» را از ویژگیهای مهم و اساسی حاکم می داند، همین است. انسان عاقل در مراحل تکاملی عقلانیت خود به ملکه «عدل» متصف می شود. عدالت و علم، او را در مسیر عقلانیت و فطرت، به التزام عملی به اسلام و نظام الهی هدایت می کند. چنین فردی قانون اساسی را که یک میثاق ملی است زیر پا نمی گذارد و تا آخر دوره به آن ملتزم میماند، نه اینکه چهار روز از موعد سوگند ریاست جمهوری گذشت شروع می کند به طلب توسعه اختیارات و ...
خدا رحمت کند امام خمینی (ره) را، 50 سال پیش در حوزه نجف همزمان با طرح موضوع ولایت فقیه مباحث اخلاقی و تربیتی را در دستور کار خود قرار داد. او خطاب به علما و انقلابیون که دست اندرکار «تولید قدرت» و مبارزه با طاغوت زمان بودند، فرمود: «تا مورد توجه مردم قرار نگرفتهاید فکری به حال خود بکنید، خدا نکند انسان پیش از آنکه خود را بسازد، جامعه به او روی آورد و در میان مردم نفوذ و شخصیتی پیدا کند، خود را می بازد. خود را گم می کند. قبل از اینکه عنان اختیار از کف شما ربوده شود، خود را بسازید و اصلاح کنید.»