(27 خرداد 99)
این روزها شاهد آتشفشانی از خشم و اعتراضات مردمی در آمریکا هستیم. جنگ تن به تن در خیابانهای 50 ایالت آمریکا زیر ذرهبین رسانههای داخلی آمریکا و خارجی جهان قرار دارد. هیچ قدرت امنیتی و سیاسی نمیتواند آن را سانسور کند. امروز مردم جهان و نخبگان عالم سیاست با چشم سر میبینند که آمریکا در برابر آمریکا قرار گرفته و صدای شکستن استخوانهای لیبرال دموکراسی در جایجای جهان قابل استماع است.
این صدای مردم آمریکاست که در جهان علیه تبعیض، نژادپرستی، فقر و فاصله طبقاتی شنیده میشود. این تصویر کنونی آمریکاست که مردم علیه نمادهای ملی، هویت، تاریخ و حتی پرچم خود قیام کردهاند. مردم جهان از خود میپرسند وقتی در کف خیابان در مرئی و منظر جهانیان، گردن انسانها را زیر زانوی حکومت فشار میدهند، زیر سقف زندانها و بازداشتگاهها که هزاران نفر را دستگیر کردهاند، چه میگذرد؟! حقوق بشر زیر زانوی پلیس، گارد ملی و ارتش آمریکا نقض میشود؛ صدای هیچ نهاد بینالمللی درنمیآید. مردم آمریکا امروز به حکام خود میگویند؛ «بگذارید فقط نفس بکشیم»، اما آنها میگویند شما اراذل و اوباش هستید و ما چنین اجازهای را نمیدهیم! کارنامه لیبرال دموکراسی امروز در آمریکا، کشوری که این عنوان را نمایندگی میکند، 40 میلیون نفر بیکار و 50 میلیون نفر کسانی است که مقامات آمریکایی خود میگویند زیر خط فقر زندگی میکنند.
دهها اندیشکده و اتاق فکر در واشنگتن وجود دارند که به کاخ سفید سرویس فکری میدهند، اما این روزها آنها ساکت هستند! هزاران محقق و دانشمند علوم سیاسی و علوم ارتباطات و متخصص جامعهشناسی و روانشناسی در دانشگاههای آمریکا و اتاق فکر وجود دارند که کارشان آیندهپژوهشی، آیندهنگری و... است، اما هیچکدام صدایشان درنمیآید که چطور شد به اینجا رسیدند.
مردم آمریکا هر روز به طور فشرده و گسترده به خیابانها میآیند، آنهم در این فضای کرونایی و
بر بانیان دموکراسی لیبرال لعنت میفرستند. مغازهها و فروشگاهها غارت میشود، ساختمانهای شیک و مدرن به آتش کشیده میشود، دهها صحنه فجیع سرکوب توسط پلیس و گارد ملی در قاب دوربین رسانهها ثبت میشود و شماری دستگیر و شماری روانه بیمارستانها و بقیه با سر و رویی خونین به خانهها برمیگردند. این است سیمای روزانه آمریکا و حکومتی که ایدئولوژی لیبرالیسم را در کشور خود و در بسیاری از کشورها نمایندگی میکند. خیلی دوست داشتم بدانم این روزها جورج سوروس کجاست؟ او که اسپانسر انقلابات رنگین در برخی کشورها بود، چه میکند! او چه رنگی را برای «جنبش مدنی» امروز هزاران شهروند آمریکایی انتخاب میکند.
خیلی دوست داشتم از فوکویاما بپرسم چه شد آن تئوری «پایان تاریخ»؟ نزدیک به یک ماه است آمریکا در تب داغ نژادپرستی میسوزد، هیچ طبیب سیاسی بر بالین این جسد دیده نمیشود؟!
حالا میفهمم چرا ترامپ در برنامههای تبلیغاتی خود میگفت؛ باید ارتش آمریکا را از عراق و افغانستان جمع کنم. امروز به این ارتش به عنوان نیروی سرکوب در داخل بیشتر نیاز دارند تا در غرب آسیا!
آنان که با تئوری «دیوانهبازی»، ترامپ را به کاخ سفید فرستادند تا با زدن زیر همه قراردادها، آمریکا به مجامع جهانی و کشورها، پولی را سرازیر کنند به داخل، برای حل مشکلات اقتصادی، فهمیدهاند که هزینه این تئوری بیش از درآمد آن است، اما صدایشان درنمیآید!
امروز کاخ سفید با یک جنبش مدنی به ظاهر بیسر در داخل روبهرو است که هزاران سر دارد و نمیداند برای بازگشت به آرامش، گفتوگو را با کدام سر آغازکند.
قتل جورج فلوید آتش به خرمن عظیم نارضایتی و عصیان پنهان مردم زد. نانسی پلوسی رئیس مجلس نمایندگان آمریکا او را «شهید» خواند. این در گفتمان و ادبیات سیاسی آمریکا بیسابقه است. آیا این ادبیات میتواند آبی بر آتش خشم مردم باشد؟ رژیم شاه در این دومینوی سقوط گرفتار آمد و راه نجاتی پیدا نکرد. گورباچف آخرین رئیس دولت اتحاد جماهیر شوروی خود را در چنین گرداب سیاسی گرفتار دید و راهحلهای کرملین نتوانست جلوی فروپاشی یک امپراتوری 70ساله را که در روسیه و بیرون از آن نیمی از کره زمین را دربر گرفته بود، بگیرد.
یادم میآید آن روزها کسانی که در کشورمان از مارکسیسم تغذیه فکری میکردند، نمیدانستند به کجا پناه ببرند. آخر سر نتیجه گرفتند به اردوگاه لیبرالیسم کوچ کنند! همان اردوگاهی که با آن به ظاهر میجنگیدند. این روزها همینها با دیدن صحنههای زوال و فروپاشی در کف 50 ایالت آمریکا مهر سکوت به لب زده و گاهی هم حرف میزنند. امید دارند حکام جور در کاخ سفید به شکلی از این بحران شکننده و مرگبار نجات یابند.
ترامپ چه مردم آمریکا را به مسالمت و چه با خونریزی وسیع از کف خیابانها جمع کند، نمیتواند این رسوایی و ننگی که بر دامن تاریخ آمریکا در نقض حقوق قشر، تبعیض نژادی، فقر و فلاکت مردم نشسته را پاک کند.
امروز مردم جهان جامه سیاه را بر تن آزادی و دموکراسی در آمریکا میبینند. این جامه سیاه را با هیچ اقدامی نمیتوان از قامت نظام سیاسی آمریکا بیرون آورد.
حکام آمریکا به طور جدی با یک بحران وسیع و عمیق در ساحت اقتصاد و مناسبات، فرهنگ و مسائل پیچیده اجتماعی روبهرو هستند. این بحران به اروپا هم کشیده شده است. اعتراضات مردم انگلیس به پشت در خانه نخستوزیر و ملکه انگلیس رسیده است.
امروز آنارشیسم از سر و روی شهرها و ایالتهای آمریکا میبارد. بنیاد کارنگی و راکفلر و دیگر اندیشکدههای راهبردی آمریکا هیچ تحلیل درستی از حوادث کنونی ندارند. اصلالاصول فلسفه غرب، «اومانیسم» است. از اصالت انسان و حقوق انسانها چیزی در آمریکا دیده نمیشود. قوه محرکه غرب، نظام سرمایهداری است. از این نظام چیزی جز فقر و بیکاری و باجگیری باقی نمانده است. هیچ گزینهای جز اسلام در برابر انسانهایی که در این خطه زندگی میکنند، وجود ندارد. جهان در آستانه «ظهور» است. هر ملتی «حضور» خود را از این «ظهور» عقب بیندازد، سرنوشتی جز فروپاشی و زوال ندارد.
امروز آمریکا در برابر آمریکاست. نتیجه این هماوردی هرچه باشد، قدرتی است که دیگر نمیتواند ادعای مدیریت جامعه جهانی را داشته باشد، حتی نمیتواند آب بینی قدرت خود را در داخل بالا بکشد.
جهان پر از «فعل» و «قول» خداست. فعل خدا را باید درست دید و قول او را باید دقیق شنید.
غرب بهویژه آمریکا آبستن حوادث بزرگ و تحولات مهمی است. فروپاشی و اضمحلال نتیجه اجتنابناپذیر این حوادث و آن تحولات است.