(18 دی 99)
توسیدید، یک ژنرال یونانی است. پنج قرن قبل از میلاد مسیح نظریهای در مورد پروسه شکلگیری جنگها میدهد که هنوز به قوت خود باقی است. او میگوید: «هر وقت یک قدرت مستقر خود را در برابر یک قدرت در حال ظهور میبیند، احتمال جنگ افزایش مییابد چون قدرت مستقر خود را در برابر طلوع قدرت جدید میبیند، احساس خطر میکند و به فکر جنگ و لشکرکشی میافتد.»
او میگوید: «با آن که قدرت در حال طلوع فکر میکند برای کسی خطر نیست و به فکر جنگ نیست، فکر میکند آن را میتواند از طریق گفتوگو حل کند، اما قدرت مستقر گوشش به این حرفها بدهکار نیست و دست به قبضه شمشیر میبرد.»
با این نظریه میتوان به خوبی تدارک جنگ داخلی به فاصله کوتاهی از آغاز پیروزی انقلاب، تجزیهطلبی، برادرکشی و ترور 17هزار شهید را تفسیر کرد. با این نظریه میتوان جنگ 72 ملت به فرماندهی حزب بعث را به راحتی تحلیل کرد. ما در دهه اول انقلاب و براساس این نظریه در برابر یک «جنگ محتوم» قرار داشتیم، امام(ره) با تردستی دیپلماتیک و با توکل به خدا خاتمه جنگ را اعلام کرد. رقیب اصلی را بردیم به وادی جنگ نرم! از آن پس ما فقط شاهد «سایه جنگ» بودیم، نه خود جنگ، چون آن طرف مرز با رشادتی که ملت ایران در هشت سال دفاع مقدس از خود نشان داده بود، هیچ کس حاضر به فعال کردن انگشتان جنگافروزان بر روی ماشه تفنگها و توپها نبود.
آمریکاییها که با شکست در لشکرکشی طبس فهمیده بودند که غیر از رویارویی با نظامیان ایران و ملت ایران، خود را باید با جنگ با خدا آماده کنند، لذا چون ابعاد این جنگ را محاسبه نکرده بودند، با درهم کوبیده شدن هواپیماها و هلیکوپترها در طبس دستور عقبنشینی دادند.
آنها جنگ نیابتی را در دستورکار قرار دادند و صدام را مثل گرگ به جان ملت ایران انداختند. سرانجام همین گرگ به جان آنها افتاد و مجبور شدند دندانهای این گرگ را در جنگ خلیج فارس بکشند. آنها پس از فراغت از جنگ خلیجفارس، داعش را پدید آوردند تا با تجزیه «دولتهای منطقه» قدرتی پدید آورند که قدرت ایران به محاق رود، اما آنها در «تله توسیدید» افتادند و ایران به عنوان یک قدرت مستقر اجازه چنین ظهوری را نداد.
امروز یکی از سؤالات کلیدی این است که آیا منطقه در حال رفتن به جنگ است؟ آیا تحرکات آمریکا در منطقه، تدافعی است یا تهاجمی؟! پاسخ این است که مطالعات استراتژیک در اندیشکدههای نظامی نشان میدهد اینیک تحرک تدافعی است و آمریکاییها و رژیم صهیونیستی هیچ وقت ریسک راهاندازی یک جنگ را نخواهند پذیرفت. ژنرالهای پنتاگون میگویند: در دهه اول انقلاب، ملت ایران از کمترین توان دفاعی برای حفظ مرزهای خود برخوردار بود، اما با فرماندهی درست در هشت سال جنگ به صورت یک پیروز از این معرکه خارج شد. آنها نه سیم خارداری برای مرزبندی مرزهای خود داشتند و نه موشکی برای پرتاب. ارتش آنها هم در زمان انقلاب از هم پاشیده بود، اما در جنگ پیروز شدند و زیرساختهای یک دفاع همهجانبه نظامی را طی دهههای بعد خوب پیریزی کردند.
آن ها در جنگ 33روزه و جنگ یمن، در نبرد با داعش و سپس در عراق سلاحهایی که خود برای دفاع تدارک دیده بودند را تست کردند. اکنون ایران در سطح زمین و عمق زمین به هزاران موشک نقطهزن مجهز است و در حال حاضر در دریا و عمق دریا به موشکهایی مجهز است که میتواند در هر جنگ دریایی مثل روزهای آخر جنگ 33روزه شگفتیساز باشد. ایران اکنون در هوا و فضا به یک قدرت پهپادی دست یافته است که همزمان بدون وقفه هر هدف زمینی را با حجم بالایی از آتش از عمق چندهزارپایی درهم بکوبد. شهرهای موشکی ایران در عمق زمین، خوراکی برای متجاوزین به مرزهای ایران تهیه کردهاند که میتوانند دهها سال آنها را حتی از فکر تجاوز به ایران دور کنند. تحرکات جدید نظامی آمریکا نشان میدهد که آمریکاییها دارند سیبلهای ثابت زمینی و دریایی خود را از تیررس موشکهای نقطهزن ایران دور میکنند.مسئله خروج نیروهای آمریکا از افغانستان و عراق و کشورهای پیرامون ایران در دستورکار پنتاگون است چون پایگاههای آمریکا در منطقه خاصیتی جز افزایش تلفات جانی و مالی برای آنها ندارند. ایران در زدن پایگاه منافقین در عراق و داعش در داخل سوریه و نیز پهپاد آمریکایی و بعدها در زدن پایگاه عینالاسد نشان داد آنچه به ظهور یک جنگ نظامی و رویارویی ایران و آمریکا مسلم است ولو آمریکاییها دست به ماشه اتمی ببرند،یک تلفات سنگین و هزینه اعجابانگیز در همان دقایق اولیه جنگ است که آمریکا باید آن را تحمل کند، ضمن این که در دقایق اولیه جنگ اصلا از رژیم صهیونیستی چیزی باقی نمیماند که در مذاکرات احتمالی صلح با پادرمیانی سازمان ملل درباره آن گفتوگو شود.
با این محاسبات دقیق حتی شرورترین و بیکلهترین رئیسجمهور که به کاخ سفید راه پیدا کند، جرئت فشار دکمه جنگ در هیچ سطحی را پیدا نخواهد کرد. ایران از «تله توسیدید» درآمده است و خود را به جایگاه بازدارندگی و حتی «اقدام پیشدستانه» رسانده است. پس این گفته امام خامنهای که «نه جنگ خواهد شد و نه مذاکره» یک واقعیت عینی خارج از ذهن همه طرفداران درگیر در مناقشات غرب آسیاست، ضمن این که ایران در جریان سرکوب داعش در خارج از مرزهای خود یک ارتش چندملیتی در خطوط مقاومت فارغ از دخالت دولتهای منطقه دارد که با وقوع هر جنگی این ارتش به غنیسازی 100 درصد میرسد.معماری ارتش چند ملیتی و فراملی توسط شهید حاج قاسم سلیمانی در سپاه قدس کرکره هرنوع جنگی در هر سطحی پس از شکست داعش علیه ایران در غرب آسیا را پایین کشیده است.
یکشنبه گذشته ایران برای لغو تحریمها با دستفرمان مجلس، غنیسازی 20درصد را کلید زد. خوشبختانه دولت و مجلس و مجموعه قوا در همصدایی و همزبانی برای شروع این کار در پاسخ به بدعهدیهای آمریکا و اروپا نمره 20 گرفتند.
با آغاز غنیسازی 20درصد در فردو، جمهوری اسلامی راهی را آغاز کرده است. اولا: پایان انفعال دولت در برابر بدعهدی اروپا و آمریکا عملا اعلام شد. ثانیا: این راه آغازی برای بازیابی منابع قدرت در توان هستهای ایران است.
این دو راهبرد، دشمن را به التماس خواهد انداخت و به دیپلماسی التماسی نیز پایان خواهد داد.این همصدایی در سطح سران نظام نشان میدهد ما به همان نظریه «نه جنگ، نه مذاکره» رسیدهایم. نقطهای که متضمن صیانت از «منابع قدرت ملی» است. نقطهای است که دشمن را از ضربه نظامی منصرف میکند، دستش را در جنگ اقتصادی کوتاه میکند و ثابت میکند هزینه مقاومت به مراتب کمتر از هزینه گفتوگو و سازش است. ملت ایران در برابر یک واقعیت انکارناپذیر قرار گرفته است. راز بقا و ماندگاری ایران با 7 قرن سابقه تمدنی، مقاومت و قوی شدن در همه حوزههای نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است.
ایران سالهاست از «تله توسیدید» رها شده است. شکستهای پیدرپی آمریکا و رژیم صهیونیستی طی 10 سال گذشته نشان میدهد که آنها در این «تله» گرفتارند. کافی است یکنگاهی به ریخت حکمرانی در داخل آمریکا و خسارت 17 تریلیون دلاری لشکرکشی به غرب آسیا بیندازند تا بفهمند چندچند این بازی را باختهاند.