(6 تیر 1400)
تحلیل انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای اسلامی براساس دادههای واقعی خیلی مهم است. در فتنه 88 جماعتی از یک جریان افراطی اصلاحات با شعار «رأی من کو» و با ادعای دروغ بزرگ تقلب به خیابانها آمدند درحالیکه کف رأی آنها بیشتر از 13 میلیون نفر نبود. منافقین و سلطنتطلبها و ضدانقلابها آنها را در این رویکرد یاری کردند و 8 ماه مملکت را با آشوبی که بپانمودند سرکار گذاشتند.
منافقین با شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» و نیز شعار «انتخابات بهانه است اصل نظام نشانه است» آتش بیار معرکه شدند.
وقتی اوج فتنه، در روز عاشورای سال 88 تهاجم به شعائر کربلا رسید و یکی از دو سر فتنه گفت؛ «اینها مردان خداجوی بودند» خیلی زود مردم فهمیدند که آنها مردان کدخدا و پیادهنظام جورج سوروس در تهران هستند. همانگونه که نتانیاهو از آنها به عنوان پیادهنظام اسرائیل در تهران یاد کرد.
اصلاحطلبان افراطی، انتخابات ریاست جمهوری 1400 را تحریم کردند. برخی تحریم فعال و برخی تحریم خاموش! اما اصلاحطلبان معتدل با
16 حزب و تشکل خود رسما از همتی حمایت کردند و حتی شخصیتهایی مثل کروبی، خاتمی، سیدحسن و ... در انتخابات شرکت کردند و به همتی رأی دادند. نتیجه این حضور آن شد که همتی با 2443387 رأی به عنوان سومین نامزد، رکورد خود را نشان داد.
با این رکورد، سعید حجاریان خبر مرگ اصلاحات را اعلام کرد و گفت:«اصلاحات صندوق محور مُرد! اما قبل از تدفین شکوهمند باید به اتاق تشریح برده شود تا علت مرگ روشن شود.آیا مرگ به علت کهولت سن بوده است یا میتوان رد پای قاتل یا قاتلانی را پیدا کرد!»
از نظر وی اصلاحطلبان دوگونه هستند
1- اصلاحات صندوق محور 2- اصلاحطلبانی که به غیر از صندوق رأی، اهداف خود را دنبال میکنند.اینگونه دوم همانها هستند که دو فتنه بزرگ را در سالهای 78 و 88 تدارک دیدند و عملا شریک پروژه براندازی خاموش استکبار جهانی شدند.بهانه و بگو مگو درباره شرکت یا عدم شرکت در انتخابات ریاست جمهوری زیاد است. یکی از این بهانهها نظارت استصوابی شورای نگهبان و حذف برخی نامزدهاست.
اما این بهانه در انتخابات شوراها وجود ندارد. چون آنجا دیگر نه شورای نگهبان حضور دارند نه ادعای نظارت استصوابی! اصلاحطلبان، انتخابات ریاست جمهوری را تحریم کردند اما انتخابات شوراها را تحریم نکردند. آنها با لیست «ائتلاف جمهور» در تهران و حداقل
12 شهر بزرگ فهرست معرفی کردند؛ اما با یک فاصله نجومی توفیقی به دست نیاوردند. این در حالی است که سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان در انتخابات سال های 84 و 88 و 92 و 96
به عنوان یک ضلع رقابت حکایت از یک حیات سیاسی در سپهر سیاست ایران دارد.آنها که در
سال 88 با اعتراض و آشوب میگفتند «رأی ما کو» باید پاسخ دهند در انتخابات ریاست
جمهوری و شوراها بهویژه رأی میلیونی شما در تهران کو؟!
برگردیم به سؤال حجاریان و اعلام خبر مرگ اصلاحطلبان صندوق محور!
ما پاسخی برای آن پیدا نکردیم اما خود اصلاحطلبان در معرفی قاتل و یا قاتلان احتمالی خبرهایی وسط صدای شیون این مرگ تأسفانگیز گفتهاند، شنیدنی است:
محمد هاشمی: اصلاحطلبان تحریمی، حرف سعودیها و رژیم صهیونیستی را میزنند. جبهه اصلاحات راهش را باید از تندروها جدا کند.
عباس عبدی: تا وقتی مشکل اصلی خودمان هستیم هیچ مشکلی حل نمیشود.
مرعشی: نتایج انتخابات نشان داد ما اصلاحطلبان رأی نداریم.
زیباکلام: رأی همتی شلیک تیر خلاص به شقیقه اصلاحطلبان بود.
روزنامه آفتاب یزد: شورای نگهبان به داد پزشکیان، جهانگیری و لاریجانی رسید. با حمایت از روحانی هست و نیست مردم را سوزاندیم.
آقای حجاریان میتواند از میان این گزارهها قاتل یا قاتلان مرگ اصلاحات را شناسایی کند.
اصلاحطلبان اکنون گرفتار چهار بحران کلیدی هستند. بحران «گفتمان»، بحران «هویت»، بحران «رهبری» و بحران «سازمان»!
آنها با حمایت دولت یازدهم و دوازدهم همه تخممرغهای خود را در سبد دولت روحانی گذاشتند. گرانی و تورم سرسامآور، سقوط ارزش پول ملی، عدم توفیق در سیاست خارجی و تنظیمات سیاست داخلی چون لگدی براین «سبد» بود. سازمان دولت روحانی دربرگیرنده همه مردان هاشمی و خاتمی بود.
آنها همه زور خود را در حوزه کارآمدی زدند اما چیزی جز همین شاخصهای اقتصادی تأسفبار به دست نیاوردند.
اینکه چرا این جماعت مدعی اصلاحطلبی به این روز افتادهاند نیاز به تحقیقات میدانی و پژوهشهای عمیق جامعهشناسانه و روانشناسانه در حوزه سیاست دارد اما آنچه حقیر میفهمم این است: عاقبت اعتماد به غرب، مرعوب و مجذوب غرب بودن همین است که میبینیم! اگر این رویکرد منحط و غلط را که بیش از یک صد سال ملت ایران با آن مبارزه میکند با نفوذیهای غرب جمع ببندیم میشود همین عددی که درجه اعتبار و سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان را به پایینترین حد ممکن فروکاهیده است.
در مورد مشارکت نیز برخی یک تحلیل غلط از نتایج انتخابات در رسانهها تکرار میکنند و میگویند 52 درصد مردم به پای صندوق رأی نیامدند. گویی در هر انتخابات چه مجلس و چه ریاست جمهوری و شوراهای اسلامی 100 درصد مردم پای صندوق رأی میآمدند و حالا در این انتخابات 52 درصد نیامدهاند! معمولا در هر انتخابات بین 25 تا 30 درصد مردم رأی نمیدهند. این عدم مشارکت نه ربطی به مخالفت با نظام دارد، نه حتی ربطی به مشکلات اقتصادی؛ این 30 درصد در هر انتخابات به کسی که رأی میآورد رضایت میدهند، همین دلیل عدم مشارکت آنهاست؛ اما بقیه که در انتخابات شرکت میکنند بالاخره یا علاقه به تیم «الف» دارند یا به تیم «ب». تیم« الف» همه سرمایه اجتماعی خود را با یک ارزش افزوده در این انتخابات پای کار آورد . اما تیم «ب» نتوانست سرمایه اجتماعی خود را پای صندوق رأی بیاورد. این سؤال در سپهر سیاست ایران خطاب به تیم «ب» نقش بسته است؛
رأی شما کو؟ آنها باید به این سؤال پاسخ دهند؛ این رأی کجا رفته است. رفتن دنبال پیدا کردن قاتل بروسلی مشکل آنها را حل نمیکند!
جبهه اصلاحات نیاز به یک پوستاندازی جدی و پاسخ به سؤالات جدید و جدی در زیر سقف گفتوگو دارد. آنها در قرن جدید نیاز دارند ویترین رهبران خود و نوع چینش رجال سیاسی و مذهبی خود را کاملا عوض کنند. رقیبهراسی نمیتواند برای آنها تولید «هویت» کند. «نه» به رقیب همیشه نمیتواند متضمن نظم سازمان رأی آنها در داخل و خارج باشد.
بدعهدی آمریکا و تداوم خصومتورزی غرب با ملت ایران جاذبهای برای غربگرایی در کشور باقی نگذاشته است. مردم واقعا معتقدند اگر راهحلی برای مشکلات وجود دارد باید در داخل و با تکیه بر توانمندیهای عظیم کشور جست وجو کرد.
از مذاکره بیحساب و کتاب با آمریکا و سه کشور شرور اروپایی چیزی عاید کشور نمیشود. جریان اصلاحطلب افراطی نیز باید بداند از تحریم انتخابات و قهر با صندوق «دموکراسیخواهی» بیرون نمیآید. آنچه از آن حاصل میشود این است که این جریان را به بازی در زمین منافقین و سلطنتطلبها و ضدانقلابها مینشاند.